سعادت عادت است آنرا پرورش دهید.
خوش آمدید - امروز : جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

متن سخنرانی حاج آقا قرائتی در رابطه با اهمیت لقمه حلال

متن سخنرانی حاج آقا قرائتی در رابطه با اهمیت لقمه حلال

http://hw9.asset.aparat.com/avt/3372258-6782-b.jpg

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اهمیت لقمه حلال
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتی
تاريخ پخش: ۲۳- ۰۸-۹۵
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
کی می‌شود بیایی و نیلوفر آوری *** گلهای رنگ رنگ به هر دفتر آوری
باران شوی، بهار شوی، غنچه غنچه گل *** لب وا کنی و گلاب خوش قمصر آوری
شریعتی: سلام می‌کنم به همه‌ی شما بیننده‌ها و شنونده‌های عزیزمان، انشاءالله هر کجا که هستید باغ ایمانتان آباد باشد و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای قرائتی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمة الله.
شریعتی: بحث هفته گذشته ما آثار تربیتی نماز بود. نماز در اقتصاد و در زندگی فردی و اجتماعی ما، از بازار برای ما و آثار نماز در بازار و بازاری‌ها ما. امروز هم ادامه بحث را می‌شنویم.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم. «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
جلسه قبل در مورد نماز و بازار، نماز و اقتصاد تذکراتی را دادیم. یکی از تذکرات مسأله‌ی لقمه حلال است. در روایات هم داریم که نماز با لقمه حرام قبول نمی‌شود. امام حسین(ع) وقتی به کربلا آمد زمین‌های کربلا را خرید. بیابان بود و ارزشی نداشت، اما امام حسین گفت: نمی‌خواهم خون من در زمین‌های مردم ریخته شود. نمی‌خواهم زوارهای من پایشان را در زمین غصبی بگذارند. توجه به حق‌الناس خیلی مهم است.
آقای ناصری امام جمعه یزد و نماینده مقام معظم رهبری در استان یزد، می‌گفت: یک سالنی بود مردم برای نماز جماعت جمع شده بودند. بنا بود امام خمینی بیاید نماز بخواند. امام آمد وارد سالن شود دید پشت در سالن خیلی کفش هست. یک نگاهی به کفش‌ها کرد و برگشت. گفت: بگویید فرادی بخوانند. فرمود: من بخواهم بیایم نماز بخوانم باید پایم را روی کفش مردم بگذارم. من به مال مردم تصرف نمی‌کنم. گفتند: ما کفش‌ها را کنار می‌زنیم، بفرمایید. فرمود: کفش‌ها را کنار بزنید، لنگه کفش‌ها با هم قاطی می‌شود، وقتی برگردند باید دنبال لنگه کفش‌هایشان بگردند. عمر مردم ضایع می‌شود.
الآن دغدغه لقمه حلال در خانواده‌ها نیست. می‌گویند: وضع ما خوب باشد به هر قیمتی می‌خواهد باشد. امام صادق(ع) پولی به یک نفر داد و فرمود: یک گوسفند برایم بخر. این بنده خدا رفت و یک گوسفند خرید. در راه که برمی‌گشت، یک نفر گوسفند را دید و گفت: چند می‌فروشی؟ آن مردم هم دو برابر قیمتی که خریده بود، معامله کرد. دوباره به بازار گوسفند فروش‌ها برگشت و یک گوسفند دیگر خرید و نصف پولش ماند. امام فرمود: چه کردی؟ هم گوسفند خریدی و هم پولی را که به تو دادم، داری؟ گفت: داشتم در راه می‌آمدم. یک نفر گوسفند مرا خرید. من هم دو برابر به او فروختم. دوباره یک گوسفند دیگر خریدم و باقی پول را برگرداندم. امام صادق فرمود: بارک الله!
حضرت دوباره پولی به یک نفر داد و گفت: مثلاً این مقدار پول را بگیر، نخود بخر و بفروش. هرچه سود کردی نصفش برای من که صاحب پول هستم و نصفش هم برای تو که رفتی معامله کردی. ایشان پول را گرفت و جنس را خرید. همینطور که داشت می‌آورد منطقه بفروشد، سؤال کرد: وضع نخود در شهر شما چطور است؟ گفتند: نخود نیست، کم است. این مرد هم چون دید نخود کم است، جنس را به قیمت دو برابر فروخت. پول حسابی خدمت امام صادق آورد. امام صادق فرمود: پول را برگردان. این پول برکت ندارد!
سؤال: چرا اگر گوسفند را دو برابر فروخت برکت دارد؟ نخود را دو برابر فروخت، فرمود: گوارا نیست، برگردان؟ فرق بین نخود و گوسفند چیست؟ ماجرا به این صورت است که گوسفند بازار سیاه نبود. اینطور نبود که مردم در خرید گوسفند مضطر شده باشند. آن مرد تن پرور بود و حال نداشت تا بازار برود و گوسفند بخرد، گوسفند را به قیمت گران‌تر خرید. لذا این معامله بارک الله دارد. چون هم سود دارد و کم کسی در فشار نبود. اما معامله دوم را طرف وقتی فهمید نخود نیست، از بازار سیاه و از نبود نخود سوء استفاده کرد. گفت: حالا که مردم نخود ندارند، پس ما قیمت را دو برابر می‌کنیم. یعنی از فقر و نیاز مردم سوء استفاده کرد.     پس گاهی گران فروشی براساس یک توطئه و قرار داد و سوء استفاده است، این پول خوب نیست. یکوقت نه، بنده یک انگشتر دارم شما عاشقش می‌شوی. می‌گویی: هرچقدر بگویی می‌خرم! چون عاشق انگشتر شدی، من گران می‌فروشم.
امام رضا(ع) فرمود: کارهایی که می‌کنید باید در نماز جمعه بگویید. اگر رویت نشد کارهایت را در نماز جمعه بگویی، معلوم می‌شود یک جای کار تو می‌لنگد. قرآن هم می‌گوید: اگر فکر می‌کنی آدم خوبی هستی، باید عاشق مرگ باشی. «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْت‏» (جمعه/۶) نمی‌گوید: از مرگ می‌ترسی. می‌گوید: عاشق مرگ باید باشی.
به همین افرادی که درآمدهای نجومی دارند، بگوییم: اگر درآمد شما حلال است، بیا در نماز جمعه بگو. بگو: درآمد من اینقدر است. ساعت کار من اینقدر است. اگر در نماز جمعه گفتی و خیس عرق نشدی، پیداست کار تو درست است. این نماز جمعه ملاک خوبی است. امام حسین زمین‌های کربلا را خرید. امام صادق از اینکه در بازار نخود نیست و نماینده سوء استفاده کرد، پول را برگرداند. اینها حق الناس است. وقت مردم حق الناس است. الآن عمر مردمی که پای تلویزیون نشستند و به حرف‌های من گوش می‌دهند، حق الناس است. من چه برای اینها می‌گویم؟
خدا مرحوم فلسفی را رحمت کند. در آستانه‌ی رمضان یا محرم بود. ایشان روضه داشت، می‌آمد در خانه‌اش می‌نشست و روحانیون و منبری‌ها جمع می‌شدند. ایشان یک قرن واعظ درجه یک بود. یکی از آقایان گفت: آقا در آستانه‌ی رمضان یا محرم هستیم یک نصیحت ما را بکن. ایشان هم سرش را پایین انداخت و یک چیز خیلی قشنگی گفت. گفت: امام حسین را که کربلا شهید کردند و زن و بچه‌اش را اسیر کردند و به کوفه و شام بردند. یکی از اهل‌بیت به یزید گفت: اگر پیغمبر الآن در را باز کند و ببیند زن و فرزند خودش در رفاه هستند و اهل‌بیت امام حسین در اسارت و زنجیر هستند. «ما ظنك‏ برسول الله (ص)» پیغمبر چه گمانی می‌برد اگر تو را در این وضعیت ببیند؟ آقای فلسفی گفت: روی منبر که حرف می‌زنید، هر لحظه فکر کنید حضرت مهدی(ع) در را باز کرد و آمد پای منبر شما نشست. نگاه کرد روی منبر چه می‌گویی؟ آیا اینکه می‌گویی: واجب است؟ مستحب است؟ مشکل جامعه را حل می‌کند؟ مشکل فرد را حل می‌کند؟ روی منبر چه می‌گویی؟ می‌گفت: روی منبر چیزی را بگویید که هر لحظه حضرت مهدی وارد جلسه شد بگوید: احسنتم! تا واجب هست به واجبات برسید. تا نسل نو هست به نسل نو برسید. تا مسائل میلیونی هست به مسائل عمومی برسید.
گاهی انسان یک چیزی می‌گوید، حق هم هست اما مورد نیاز نیست. گاهی وقت‌ها یک چیزی زمانی در بورس است. ولی الآن مسأله روز نیست. در حرم حضرت معصومه در قم بودم. یک نفر به من گفت: امام زمان زن و بچه هم دارد؟ گفتم: واجب است بدانی؟ جزء واجبات است؟ گفت: نه. گفتم: جزء مستحبات است بدانی؟ گفت: نه. گفتم: شما مشکل شخصی با خانم ایشان داری؟ گفت: نه. گفتم: مشکل جامعه امروز ما خانم امام زمان است؟ گفتم: پس سؤالی که کردی نه واجب بود. نه مستحب بود. نه نیاز شخصی بود و نه نیاز جامعه بود. چرا وقتت را صرف این می‌کنی؟
همین امروز کسی پرسید: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین»، علی بن الحسین کیست؟ امام سجاد است یا علی اکبر است؟ گفتم: سلام بده. وقتت را صرف دانستن چه می‌کنی؟ گاهی برای یک چیزی وقت بیهوده صرف می‌کنیم. ذوالقرنین اسکندر بود یا کوروش؟ آنچه از ذوالقرنین در قرآن است، مدیریت ذوالقرنین است که از یک عده آدم بی‌فرهنگ و بی‌پول سدی ساخت که چند قرن میخ هم در آن نمی‌رفت. هنر سد سازی با همکاری آدم‌های بی‌فرهنگ، قرآن می‌گوید: «لا يَكادُونَ‏ يَفْقَهُونَ قَوْلًا» (کهف/۹۳) یعنی چیزی سرشان نمی‌شد. آدم‌هایی که بی‌فرهنگ بودند. آنوقت چه سدی ساخت! سدی که آلیاژ آن از مس و سُرب بود. «نَقبا» یعنی نمی‌شد از بلندی بالای آن رفت. مدیریت ذوالقرنین مهم است.
اساتید دانشگاه، معلم‌ها، مربیان، منبری‌ها، مروجان، هرکسی کار فرهنگی می‌کند، حوزه و دانشگاه، صدا و سیما، ما خیلی وقت نداریم! نیاز زیاد است و عمر ما کم است. کلی از وقت خودشان را هدر می‌دهند، گاهی از یک شهر به شهر دیگر می‌روند، برای اینکه ببینند چه تیمی در فلان بازی برنده شد؟     خوب رادیو می‌گوید. نتیجه را از رادیو گوش کن. آن چیزی را که می‌شود در یک دقیقه فهمید، چرا دو روز عمرت را هدر می‌کنی؟
آرایشگاهی داشت ریش‌های حضرت علی را درست می‌کرد. لب‌های حضرت تکان می‌خورد. گفت: لب‌ها را تکان نده من موی روی لب را قیچی کنم. فرمود: من لبم را نگه می‌دارم، اما از گفتن یک سبحان الله عقب می‌افتم! این یعنی چه؟ یعنی از ثانیه‌های عمر استفاده کنیم.
یک باری روی شتر بود. از حضرت علی پرسیدند: این چیست؟ فرمود: صد هزار درخت خرما. نگاه کردند دیدند خرما نیست. فرمود: در این بار شتر صد هزار هسته خرما است. هر هسته خرما یک درخت خرما می‌شود.
در یک لیوان آب خداوند اینقدر انرژی گذاشته که یک شهر را بشود برق داد. مگر می‌شود قبول کرد که خدا در جمادات انرژی هسته‌ای گذاشته و در سر من نگذاشته است؟ یعنی سر من از خاک پست‌تر است؟ وقتی در جمادات انرژی هسته‌ای قرار داده است، معلوم می‌شود در عمر ما هم انرژی هسته‌ای قرار داده است. ورزش هم که می‌کنیم هدفدار باشد.
ما می‌توانیم مشکل مسکن را حل کنیم. منتهی هر دانشجویی بگوید: آقا من خودم بیست روز بنایی می‌کنم. هرکس چهار سال می‌خواهد در خوابگاه دانشجویی بخوابد، سالی پنج روز عملگی کند. یعنی هر دانشجو بیست روز، پنج میلیون بیست روز داریم. این نیروی انسانی است. مهندس هم که در دانشگاه‌ها پر است، الحمدلله! اگر مهندس مجانی مهندسی کند و دانشجو هم مجانی کار کند، ما مشکل خوابگاه نداریم. بهتر است دانشجوی هر شهری در شهر خودش باشد. مگر یک رشته‌هایی که فقط در کلان شهرها است. چه اشکال دارد هر دانشجویی در شهر خودش و زیر نظر پدر و مادرش باشد؟ پدر و مادر هم از نگرانی درمی‌آیند.
یک آقایی به سبزی فروش گفت: یک ریال سبزی بده. گفت: یک ریال نمی‌شود! گفت: دو ریال سبزی بده. گفت: باشد. سبزی را گرفت. گفت: می‌شود یک تقاضا کنم؟ گفت: بفرمایید. گفت: این سبزی را نصف کن! گفت: باشد. دو ریال سبزی را نصف کرد. گفت: این یک ریال شد. چرا گفتی نمی‌شود؟
بنده به عنوان یک طلبه جز، یک جاهایی خودم برای خودم تصمیم گرفتم. چون دیدم رساله مراجع می‌گویند: تقلید در احکام است. یعنی در واجب و مستحب است. در موضوعات نباید تقلید کرد. یعنی این تُرب است یا شلغم است؟ لازم نیست ببینی آقا چه می‌گوید. خودت نگاه کن. ماه را دیدی فردا عید فطر است. حالا همه مراجع بگویند: صابت نشده است. اگر کسی با چشم خودش ماه را دید، فردا برای او عید است. حق ندارد روزه بگیرد.
ما نمی‌توانیم برای تعطیلات خودمان یک برنامه بریزیم؟ اگر دولت و ملت بسیج شوند، نمی‌شود از این پنج میلیون، نیم میلیون تابستان به یک حرفه آشنا شوند؟ حقوق بشر و بین‌الملل یعنی چه؟ در حادثه منا حقوق بشر چه شد؟ در قرآن یک آیه هست می‌فرماید: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/۹۱) بگو خدا و باقی را کار نداشته باش. خدا یکی است. «قل هو الله احد» هم زود راضی می‌شود «یا سریع الرضا». مردم هم خیلی هستند و هم دیر راضی می‌شوند. یا باید یک خدا را راضی کنی که زود راضی می‌شود یا مردمی که خیلی هستند و هرکدام هم چند توقع دارند. دل مردم را نمی‌شود خوش کرد. هرکاری کنی یک چیز دیگر می‌گویند.
در مسجدالحرام نشسته بودم. با یک نفر مشغول حرف زدن بودیم. من هم دستم روی زانوهایم بود. همینطور که گرم صحبت بودیم یک پیرمردی آمد دست مرا بوسید و رفت. من متوجه نشدم. یک کسی آمد گفت: حاج آقا! دعا کن خدا تکبر تو را بگیرد. گفتم: خدایا ما تکبر داریم، بگیر! گفتم: چیزی از من دیدی؟ گفت: این پیرمرد با یک عشقی آمد دست شما را بوسید. باید دستت را بکشی. نباید اجازه بدهی پیرمرد دست تو را ببوسد. گفتم: من سرگرم حرف زدن بودم، متوجه نشدم! حواسم را جمع می‌کنم. دوباره مشغول گفتگو شدم. باز تا یک نفر دیگر آمد دست مرا ببوسد، تا فهمیدم دستم را پیش کشیدم. دوباره دیدم کسی گفت: آقای قرائتی دعا کن خدا تکبرت را بگیرد! گفتم: خدایا تکبر مرا بگیر. چیزی از من دیدی؟ گفت: این پیرمرد با عشق آمد دست شما را ببوسد چرا دستت را کشیدی؟ گفتم: خدایا چه کنم؟ مثل داستان پدر و پسری که هردو سوار اسب بودند، گفتند: چقدر این پدر و پسر بی‌رحم هستند. هردو پیاده شدند، گفتند: اینها دیوانه هستند. اسب خالی راه می‌رود و اینها پیاده هستند. پسر سوار شد و پدر پیاده رفت، گفتند: چه پسر بی‌ادبی! پدر سوار شد و پسر پیاده رفت. گفتند: چه پدر بی‌رحمی! یعنی مردم راضی نمی‌شوند. ما نباید منتظر باشیم که دنیا چه می‌گوید. این بسیجی که ما داریم، مگر دنیا بسیج داشت؟ آدم بعضی از وصیت‌نامه‌های شهدا را می‌خواند، می‌گوید: خدایا این آیت الله بوده؟ عارف بوده؟ چه معرفتی بوده که این نامه را نوشته است؟ یک مقداری ما باید خودباور باشیم.
یک کارت عروسی برای من آمد، نوشته بود: دوشیزه فلانی و آقای فلانی زندگی خود را آغاز کردند. خواستیم شما را در تالاری دعوت کنیم و از شما پذیرایی کنیم. به فکر افتادیم هزینه‌ی این عروسی را به دختر و پسری بدهیم که آنها هم ازدواج کنند. بنابراین بودجه را برای ازدواج دو نفر دیگر گذاشتیم. این کارت را دادیم که بدانید ما ازدواج کردیم. ما باید بخواهیم و دستمان را در دست خدا بگذاریم. رابطه دنیا با ما، رابطه‌ی جوان‌های ما با انار است. انار تا آب دارد جوان دو دستی می‌گیرد و فشار می‌دهد و آب انار را می‌خورد. بداند آب ندارد دور می‌اندازد. ما گول دنیا را نخوریم. این درس‌هایی که می‌خوانیم مفید هست یا نه؟ اگر بدانم چه مشکلی حل می‌شود؟ هرچه برای فرد و جامعه مفید هست باشد. هرچه ضرورت ندارد، حذف شود. جای آن یک اطلاعات نو و مهارت بگذاریم.
شریعتی: امروز صفحه ۳۹۸ قرآن کریم، آیات ۱۵ تا ۲۳ سوره مبارکه عنکبوت در سمت خدای امروز تلاوت می‌شود.
«فَأَنْجَيْناهُ‏ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ «۱۵» وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «۱۶» إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «۱۷» وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ «۱۸» أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ «۱۹» قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ «۲۰» يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ «۲۱» وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ «۲۲» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «۲۳»
ترجمه: پس او و سرنشينان كشتى را نجات داديم و آن (ماجرا) را براى جهانيان، نشانه‏ى (عبرت) قرار داديم. و (ياد كن) ابراهيم را آنگاه كه به قومش گفت: خدا را بپرستيد و از او پروا كنيد، اگر بدانيد اين (كار) براى شما بهتر است. همانا شما به جاى خدا بت‏هايى را مى‏پرستيد و دروغى را مى‏سازيد، همانا كسانى كه به جاى خدا پرستش مى‏كنيد، مالك رزق شما نيستند، پس روزى را نزد خدا جستجو كنيد و او را بپرستيد و براى او شكر نماييد كه به سوى او بازگردانده مى‏شويد. و اگر (مرا) تكذيب كنيد (تعجب ندارد)، زيرا امّت‏هاى پيش از شما (نيز پيامبرانشان را) تكذيب كردند و بر پيامبر (خدا) جز تبليغ روشن (مسئوليّتى) نيست. آيا نديده‏اند كه خداوند چگونه آفرينش را آغاز مى‏كند، سپس آن را باز مى‏گرداند؟ البتّه اين (كار) بر خداوند آسان است.بگو: در زمين بگرديد، پس بنگريد كه (خداوند) چگونه آفرينش را آغاز كرده است؟ سپس (همان) خدا نشأه‏ى آخرت (قيامت) را ايجاد مى‏كند، همانا خداوند بر هر كارى بسيار توانا است. (خداوند،) هر كه را بخواهد عذاب و هر كه را بخواهد رحمت مى‏كند، و به سوى او بازگردانده مى‏شويد. و شما هرگز نمى‏توانيد خدا را عاجز كنيد، نه در زمين و نه در آسمان، و براى شما جز خداوند، ولىّ و ياورى نيست. و كسانى كه به آيات خداوند و لقاى او كفر ورزيدند، آنان از رحمت من مأيوس هستند و آنانند كه برايشان عذابى دردناك خواهد بود.
شریعتی: نکات پایانی حرف‌های شما را می‌شنویم.
حاج آقای قرائتی: نماز با تجارت و داد و ستد و اقتصاد و لقمه حلال رابطه دارد. چند تذکر بگویم. بعضی‌ها عجله می‌کنند. مثلاً در اولین معامله زود می‌خواهد سود ببرد. در اولین سفر کامیاب شود. اینطور نیست. عجله نکنیم. گاهی شکست‌هایی در تجارت هست که عقل را زیاد می‌کند. گاهی انسان در شکست‌ها تجربه کسب می‌کند. در روایات داریم تجارب، تجربه کافی نیست. چون یک تجربه کم است. انسان باید تجربه‌های زیادی بکند تا بصیر شود.
گاهی مال دنیا زیاد دست ما نمی‌آید، اما برکت دارد. یکوقت یک درخت کوتاه است، اما میوه‌های خوب و پر آبی دارد. یک درخت هم بلند است و میوه ندارد. به یک نفر گفت: خدا به شما طول عمر بدهد! گفت: خدا عرض عمرت بدهد. وقتی از او جدا شدم، دیدم حرف خوبی زد. طول عمر مهم نیست، برکت عمر مهم است. نود سال عمر کردی، چه یادگاری از خودت گذاشتی؟ درمانگاهی، مدرسه‌ای، مسجدی، دختری را جهیزیه دادی. پسری را داماد کنی. وام بدهی. اینها مهم است. گاهی انسان با یک خودکار ارزان بیست صفحه نکته می‌نویسد و گاهی با یک خودکار گران یک خط هم نمی‌نویسد.
من چند سال پیش که طلبه جوانی بودم چند باری پیاده کربلا رفتم. یادم هست وقتی راه می‌رفتم هر چند قدم را به نیت کسی می‌رفتم. مثلاً می‌گفتم: این ده متر برای شیخ انصاری، این ده متر برای فیض کاشانی. هشتاد کیلومتر راه می‌روی، نیت کن این ده متر به نیت فلانی. حتی به نیابت از کسانی که با تو بد هستند هم قدم بردار و سلام بده.
از یکی از علمایی که مجتهد و فقیه و پدر شهید هست، شنیدم.     آیت الله سید مهدی روحانی از علمای برجسته قم بود. ایشان می‌گفت: یک کسی در مدینه، مسجد النبی داشت رفقایش را دعا می‌کرد. خدایا مشکل فلانی را حل کن. مشکل فلانی را حل کن. با یکی که دعوا داشت، در ذهنش آمد و گفت: تو برو کنار. ما با هم دعوا داشتیم. باز جلوی چشمش آمد. گفت: تو برو. شب به خوابش آمد. گفت: تو در مدینه بودی، مسجدالنبی بودی، به رفیق‌هایت دعا می‌کردی، من در برزخ بودم، نیاز داشتم. آمدم خودم را به تو نشان دادم. چرا مرا پس زدی؟ دست من از دنیا کوتاه است. تو کنار پیغمبر بودی. من خودم را به تو نشان دادم. چرا مرا دعا نکردی؟ ایشان می‌گفت: معلوم می‌شود کسانی که به ذهن شما می‌آیند، اتفاقی نیست. نیاز دارند.
شما که کربلا می‌روی، قدمی که برمی‌داری به نیت کسانی که از دنیا رفتند، بردار. به نیت اجدادت قدم بردار. حقی به گردن تو دارند. دعا که می‌کنیم میلیاردی دعا کنیم. می‌خواهی سید حسن نصر الله را دعا کنی، بگو خدایا سید حسن نصر الله و همه دوستان و طرفدارانش.
گاهی ممکن است شما در طول سفر به خاطر پیرمردی یا مریضی آرام راه بروی. شاید ثواب شما از کسی که تند می‌رود بیشتر باشد. ممکن است بخاطر شلوغی اصلاً نتوانی حرم بروی. از دور سلام بدهی. همان قبول است.
من یکبار دفتر امام رفتم. گفتم: یک خاطره برای من بگویید. گفتند: یک پیرمردی از گوشه ایران آمد و گفت: ما می‌خواهیم امام خمینی را ببینیم. گفتیم: امروز امام خمینی ملاقات ندارد. یک مدتی گذشت و گفتیم: برو فلان روز بیا. امروز امام ملاقات ندارد. گفت: دیوار خانه‌اش را نشان من بدهید. نگاه به دیوار خانه امام خمینی کرد و گفت: ای امام خمینی سلام علیکم! آمدم تو را ببینم. نشد، خداحافظ! اعضای دفتر می‌گفتند: ما همینطور از تعجب مبهوت شدیم. ما نمی‌دانیم شاید سلام به دیوار قبول باشد.
یک کسی از خواب بیدار شد نیازی به غسل داشت. آب نداشت، خاک خشک هم پیدا نکرد که تیمم کند. دید الآن آفتاب می‌زند، با همان بدن نجس نماز خواند. دو رکعت نماز خواند و بعد گفت: خاک بر سرت، با این نمازت! بعد گفت: خدایا اگر مرد هستی این را قبول کن! بعد از مردن خواب او را دیدند، گفت: خدا همان نماز را از من قبول کرد. گفت: برای اینکه باقی عبادت‌ها غرور داشتم. اینجا از خودم بدم آمد. وقتی از خودم بدم آمد، خدا دست مرا گرفت. «سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ‏» (نهج البلاغه، حكمت۴۶) خلافی کنی که خودت را بد بدانی، بهتر از عبادتی است که غرور تو را بگیرد.
قالی بافتن چند ماه طول می‌کشد، حفظ قالی نود سال طول می‌کشد. بچه دار شدن نه ماه است. بچه داری چند سال است. اینکه شما این زیارت را نگه داری و طوری هم باشد که کسانی که با تو بد هستند را هم حلال کنی. اگر این پیاده روی فیلم بود و از برزخ عده‌ای می‌دیدند، همه حسرت می‌خوردند و می‌گفتند: خوشا به حال شما. این پایی که زیارت امام حسین رفت، جای خلاف نرود. این چشمی که نگاهش به ضریح امام حسین خورد، دیگر فیلم‌های دیگر را نبیند. زیارت‌ها کبریت است. کبریت چند ثانیه‌ای خاموش می‌شود. شما باید این کبریت را وصل به گاز کنی. گاز وصل به غذا بشود، غذا وصل به انسان شود و انسان وصل به خدا شود. شما باید از این سفر کربلا روشن شوی، وصل به همیشه شوی. نه اینکه سفر بروی و باز برگردی و همان کسی باشی که قبلاً بودی.
شریعتی: دعا بفرمایید.
حاج آقای قرائتی: خدایا کسانی که در طول تاریخ زیارت پیغمبر و اهل‌بیت رفتند و از دنیا رفتند، همه را با محمد و آل محمد محشور کن. کسانی را که الآن به زیارت می‌روند، زیارتشان را قبول کن. اینهایی که نمی‌توانند بروند و نرفتند، زیارت با معرفت و عمیق که ذخیره قیامتشان شود، نصیب تک تک آنها بفرما. در همه خیرهای دنیا ما را شریک کن و روز قیامت را روز حسرت ما قرار نده.
شریعتی: بهترین‌ها نصیب شما شود. السلام علیک یا ابا عبدالله…

متن سخنرانی حاج آفا قرائتی در رابطه با اهمیت لقمه حلال